مقبره ی رویای رز سرخ...
فنجان فراموشی را سر می کشم,گذشته را به باد,می سپارم ,بادبادکهای خیال را,پر و بالی میدهم,ورویای فردا را به دوش می کشم...!
درباره وبلاگ


آسمان را گفتم : می توانی آیا بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه روح مادر گردی ؟ صاحب رفعت دیگر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ... من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم ... … خاک را پرسیدم : می توانی آیا دل مادر گردی ؟ آسمانی شوی و خرمن اختر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ... من برای این کار بوستان کم دارم در دلم گنج نهان کم دارم ...

پيوندها
غرفه ی نقاشی ویترای
ارژنگ
برگی در باد
وبلاگ رسمی محمد علیزاده
تبسم
طایفه ی ماه عسلی ها
دل باخته
وبلاگ طرفداران سردار سهراب زاده خواننده ی پاپ
دنیای مطالب طلایی
کعبه ی عشق
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رویای رز سرخ و آدرس rosesorkh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 50
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 111
بازدید ماه : 209
بازدید کل : 66417
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 61
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


سوسا تم

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

کد متحرک کردن عنوان وب



ساعت فلش

نويسندگان
زهرا

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:احساس,پرواز,سکوت, :: 17:46 :: نويسنده : زهرا

 

 

باد می آید

و نسیم

ابرها را به هیاهو وا میدارد ...

من نشسته ام

پر از خیال باران

پر از احساس نیاز

به آزادی ...

به آزادگی...

به تنفس ...

در هوایی ناب !

به نوشیدن آبی خنک

از چشمه ای بکر ...

من پرم از احساس نیاز

به پرواز

به ارتفاعی برای پریدن از آن

حتی اگر

از نیمه ی راه دچار بشوم

به سقوطی سخت !

من پرم از طنین زندگی ...

اما چیزی ...

به سکون میکشاندم گاهی ...

خیالِ گذشته ها ...!
 
 
 
 
 
 
 
 
جمعه 13 مرداد 1391برچسب:سکوت,خاطره,واژه, :: 17:53 :: نويسنده : زهرا

 

 


از هیاهوی واژه ها خسته ام ...

من سکوت را از اوراق سپید آموختم ...

آیا سکوت، روشن ترین واژه ها نیست ؟!

همیشه در تنهایی مرگ را مجسم دیده ام

آیا مرگ، آرام ترین واژه ها نیست ؟!

تا چشم گشودم، از چشم زندگی افتادم !

شبی ــ شاید امشب ــ زیر نور یک واژه خواهم نشست ...

و هم زمان در آخرین برگ خاطراتم خواهم نوشت 

پایان ...!
 
 
 
 
 
 
 
 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد